آراد سبیلان اردستانی

وبلاگ شخصی آراد سبیلان اردستانی

آراد سبیلان اردستانی

وبلاگ شخصی آراد سبیلان اردستانی

دل نوشت20

29 شهریور ماه و رویش اولین دندان های تو!

 وقتی به درآمدن دندون های تو فکر می کردم و اینکه چه شکلی خواهی شد هرگز فکر نمی کردم با اون دندونای سفید و دونه برنجیت تا این حد خوشگلتر بشی ! حالا دیدن لبخندهای تو لذتی بیشتر از روزهای قبل داره لذتی که قابل توصیف نیست!

 
هر چند امروز درست هفده روز از رویش اولین دندان های تو ،آراد دوست داشتنی می گذرد اما امروز به پاسداشت برکت آن روز برایت مهمانی دادیم و برای سلامتیت آش پختیم و عکس قشنگت رو همراه با گیفت پر از شکلات و اسمارتیس و... به مهمونا دادیم.

این هم عکس دندونای قشنگت!!

دل نوشت19

اینروزها هرچند گاه گاهی دلم هوای نوشتن می کنه چه برای خودم چه برای هوای با تو بودن، ولی اونقدر سرگرم هر روز بزرگ شدن تو کوچولوی دوست داشتنی شدم که فرصتی برای کار دیگه ای نمی مونه.

هر چند حالا دیگه به راحتی و بدون هیچ کمکی می نشینی و تلاش می کنی که بایستی؛ بیقرار تجربه اولین گام برداشتنی و به هزار ترفند که نمی دونم چه طور و از کجا به مخیله من خطور میکنه، غذا می خوری و بماند که تمام مجتمع و خیابون از صدای گریه ها و جیغ زدن هات باخبر می شن که قراره یه قاشق حریره، پوره،سوپ یا حتی یه قطره آبمیوه بخوری اما هنوز که هنوزه تصویر لحظه تولد تو آراد دوست داشتنی من لذت بخش ترین لحظه زندگی منه هر چند که خدا می دونه برای هر کدوم از این کارهات قند تو دلم آب می شه.
اصلا گاهی دلم برای اون روزهایی تنگ میشه که فقط خودم حست می کردم فقط کنار خودم بودی اصلا کسان دیگه رو نمی شناختی و نمی تونستی باهاشون ارتباط برقرار کنی این رو بیشتر موقعی دلم میخواد که توی خیابون و فروشگاه و... خودت رو پرت می کنی تو بغل حتی غریبه ها و کلی می خندی و ذوق می کنی که یه نفر دیگه رو مشغول به خودت کردی؛ حتما الان با شیطنت تو دلت می گی؟:

" ای مامان حسود"!!

دل نوشت18

مهر مادری!

  از زمانی که روزها رو به یاد دارم، خیلی چیزها رو دوست داشتم، بعضی از آدم ها رو که حتی فکر می کردم بدون اونها می میرم، دلبستگی های شدید و عجیب!
گاهی به خاطر این دلبستگی ها کارهای عجیبی می کردم، کارهایی که خوب با شرایط اون روزها  فکر می کردم منطقیه.
امروز با گذشت۹+۵ ماه از حضور آراد جانم بدون اندکی تردید و با ایمان کامل می نویسم هیچ عشقی در دنیا پایدارتر از عشق مادر به فرزندش نیست!این رو وقتی فهمیدم که از امیالم به خاطر آرامش آراد می گذرم و شادم.
وقتی به مهمانی دعوت می شوم که شرایط نگهداری از آراد در آن نامناسب است و با وجود اینکه دلم می خواهد آنجا باشم به دعوتشان نه می گویم، وقتی۱۴ ماه است غذاهای مطبوعم را حتی هوس هم نکرده ام که مثلا بادمجان باد دارد و فسنجان گرم است و پیتزا فلان است و...بهمان ، وقتی برای اولین بار کنار ساحل دریا ایستادم و حتی انگشتانم خیس نشد که مبادا در زمان تغذیه آراد تاخیری بیفتد با وجود اینکه دلم می خواست تن به آب بزنم؛ وقتی دلم برای بوی مادرم تنگ است و نگرانی از گرمازدگی و خستگی آراد فکر اراک آمدن را هم از سرم بیرون کرده است؛ وقتی در طول شبانه روز پنج شش ساعت استراحت می کنم و آنهم با استرس که مبادا...؛وقتی نیمه شب و در اوج خواب آراد بیدارم می کند و من با عشق در آغوش می گیرمش؛ وقتی دلم فقط یک ثانیه تنهایی می خواهد و بازهم دلم نمی آید تنها و بدون او آنی را سر کنم، وقتی...وقتی...وقتی...تازه می فهمم هیچ عشقی ماندگار تر و حقیقی تر از عشق مادر به فرزندش نیست.

دل نوشت17

دریا کم می آورد در برابر بیکرانگی تو آراد، پسر زیبا و محبوبم!

اولین سفر با تو، آن هم سفر به سواحل زیبای شمال بی اندازه لذت بخش بود.

سپاس که آرام بودی و  دور از هر نوع بیقراری!

طعم شیرین خنده های تو به شنیدن نام دریا هرگز فراموش نخواهد شد

دل نوشت16

مرد کوچک، روزت مبارک!

من ترانه هایم را قاب می کنم...
      با سنجاق تنهاییم ؛به گوشه ای می آویزم ،
       تا تو بخوانی...اگر خواندی ، فقط لبخند بزن...
 لبخند تو ؛ هر لحظه اش ،
          یک عمر سرزندگیست...

تو فقط بخند...برای من ، ایـن تمــام زنــدگیــست ...