...مامان خوبی داری؟
میشینه توی خونه
می بافه دونه دونه
می پوشی خوشگل می شی
مثل یه دسته گل میشه
صدای تو معنای زندگی ست!
حالا دیگر دو ماه می شود که یاد گرفته ای با آن صدای نازک و نازنازیت من را «مامّا» صدای کنی و بابای مهربانت را «بَّبّا»؛ چهار دست و پا و با سرعت تمام خانه را دنبالم می آیی و مدام این واژه دوست داشتنی را آن هم با یک جور شیطنت خاص و ملوس تکرار می کنی و نمی دانی شنیدن صدایت که توام می شود با صدای شلپ شلپ برخورد دستانت با سرامیک های کف خانه چه ملودی دلنشینی به راه می اندازد.
وقتی نزدیک هر چیز گرمی می شوی(شوفاژ، غذا، اتو و ... و بدون اینکه به آن دست بزنی طوری می گویی «داااخ دااااخ» که زندگیم گرمایی بیش می گیرد.
وقتی انگشت اشاره کوچکت را روی زمین می گذاری و کلاغ پر که خاله زهرایت به تو یاد داده را«اَلااااغ َاار» انگار تمام شادمانی ها از سر انگشت مهربانت می بارد در خانه مان.
چقدر زندگی با تو و در کنار تو! پسر کوچولوی دوست داشتنیم زیباست!
مامان
یلدایت شاد، آراد زیبای من!
آراد، پسر مهربانم!