آراد سبیلان اردستانی

وبلاگ شخصی آراد سبیلان اردستانی

آراد سبیلان اردستانی

وبلاگ شخصی آراد سبیلان اردستانی

دل نوشت18

مهر مادری!

  از زمانی که روزها رو به یاد دارم، خیلی چیزها رو دوست داشتم، بعضی از آدم ها رو که حتی فکر می کردم بدون اونها می میرم، دلبستگی های شدید و عجیب!
گاهی به خاطر این دلبستگی ها کارهای عجیبی می کردم، کارهایی که خوب با شرایط اون روزها  فکر می کردم منطقیه.
امروز با گذشت۹+۵ ماه از حضور آراد جانم بدون اندکی تردید و با ایمان کامل می نویسم هیچ عشقی در دنیا پایدارتر از عشق مادر به فرزندش نیست!این رو وقتی فهمیدم که از امیالم به خاطر آرامش آراد می گذرم و شادم.
وقتی به مهمانی دعوت می شوم که شرایط نگهداری از آراد در آن نامناسب است و با وجود اینکه دلم می خواهد آنجا باشم به دعوتشان نه می گویم، وقتی۱۴ ماه است غذاهای مطبوعم را حتی هوس هم نکرده ام که مثلا بادمجان باد دارد و فسنجان گرم است و پیتزا فلان است و...بهمان ، وقتی برای اولین بار کنار ساحل دریا ایستادم و حتی انگشتانم خیس نشد که مبادا در زمان تغذیه آراد تاخیری بیفتد با وجود اینکه دلم می خواست تن به آب بزنم؛ وقتی دلم برای بوی مادرم تنگ است و نگرانی از گرمازدگی و خستگی آراد فکر اراک آمدن را هم از سرم بیرون کرده است؛ وقتی در طول شبانه روز پنج شش ساعت استراحت می کنم و آنهم با استرس که مبادا...؛وقتی نیمه شب و در اوج خواب آراد بیدارم می کند و من با عشق در آغوش می گیرمش؛ وقتی دلم فقط یک ثانیه تنهایی می خواهد و بازهم دلم نمی آید تنها و بدون او آنی را سر کنم، وقتی...وقتی...وقتی...تازه می فهمم هیچ عشقی ماندگار تر و حقیقی تر از عشق مادر به فرزندش نیست.

دل نوشت17

دریا کم می آورد در برابر بیکرانگی تو آراد، پسر زیبا و محبوبم!

اولین سفر با تو، آن هم سفر به سواحل زیبای شمال بی اندازه لذت بخش بود.

سپاس که آرام بودی و  دور از هر نوع بیقراری!

طعم شیرین خنده های تو به شنیدن نام دریا هرگز فراموش نخواهد شد

دل نوشت16

مرد کوچک، روزت مبارک!

من ترانه هایم را قاب می کنم...
      با سنجاق تنهاییم ؛به گوشه ای می آویزم ،
       تا تو بخوانی...اگر خواندی ، فقط لبخند بزن...
 لبخند تو ؛ هر لحظه اش ،
          یک عمر سرزندگیست...

تو فقط بخند...برای من ، ایـن تمــام زنــدگیــست ...

دل نوشت15

بابا حسن مهربون روزت مبارک!!!

 میگن خداوند به هر کسی به اندازه قلبش نعمت میده!

 ببین دل آراد ما چقدر بزرگه که خدا تو رو بهش داده.

روزت مبارک بابایی!!

دل نوشت14


چقدر مادر شدن شوق است!

   کمک به تو کوچولوی نازنین برای بزرگ شدنت آنقدر زمان می خواهد که چند روزیست هر چه می‌خواهم برایت بنویسم، نمی شود که نمی شود و اما امروز که بابای تو با کلی اشتیاق مثل همیشه، تو را برای هواخوری به پارک برد، با وجود هزار و یک کار ناتمام اما نوشتن برایت را مهم‌تر دانستم پسر زیبایم!

آخر دیگر نمی‌شود ننوشت، وقتی صدای قهقهه خنده‌هایت آنقدر بلند شده که می‌شود ضبطشان کرد و بارها و بارها حتی وقتی تو خوابیده ای به این صدای آسمانی گوش داد!

نمی‌شود آواهای معنادار کلامت را شنید و برایشان تاریخ نزد!

نمی‌شود تلاشت را برای برگشتن روی شکمت و چهار دست و پا راه رفتنت را دید و ننوشت!

آرادِ جانم!

امروز در آستانه پنج ماهگی تولدت، خستگی تمام آن نه ماه و این ماه‌های بودن(خدا را شکر خوب و خوش گذشت) را فراموش کرده‌ام؛ چقدر رویایی می‌خندی، چه حس بی‌تابی می‌دهی به دل بیقرار مامان مریم، وقتی با چشم‌های قشنگت همیشه وقتی می‌گذارمت و می‌روم پی کارهایم، دنبالم می‌کنی؛ چقدر مادر شدن خوب است وقتی "ماما" صدایم می‌کنی و من کلی ذوق می‌کنم.

باور کن!

باور کن! من میان خنده‌ها و گریه هایت"ماما" گفتن‌هایت را می‌شنوم و اصلا مهم نیست، اگر هیچکس این را قبول نکند و بخواهد با منطق و علم به من حالی کند که هنوز خیلی زود است؛

باور کن! من می‌شنوم، وقتی تشنه‌ات می‌شود، وقتی خوابت می‌آید، وقتی گرسنه‌ای، وقتی گرمت است، همه را می‌شنوم بدون حتی ذره‌ای خطا؛

چقدر مادر شدن لذت دارد!

چقدر مادر شدن لذت بخش است!

چقدر مادر شدن شوق است!

چقدر مادر شدن بهتر از همه چیز است!