شیرینی کیک هدیه تولدم از طرف خاله زهرا و عمو مرتضی هم نتوانست ذره ای از طعم خوش این شب پایانی انتظار به تو رسیدن را به کامم کم کند.
شب تولد من و توست و این چقدر خوب است که هر سال من و تو تولدمان را با هم جشن می گیریم
شب تولد من است و من تنها به تولد فردای تو می اندیشم
تمام مدت شب را تا اله صبح بیقرار دیدنت بودم و پلک نزدم مبادا خواب بمانم و تو را دیر تر ببینم
خدا کند زودتر فردا شود و...
پسر مهربانم! یواش یواش دل بکن از آن جای تنگ و تاریک و گرم برای به دنیا آمدنت، فدای تمام لحظه های تا امروز بودنت بشود مامان، می دانم دلم برای این تکان های زندگی بخشت تنگ می شود اما آماده باش که دیدار من و بابا و تو نزدیک است.
قرارمان فردا راس ساعت 8 صبح بیمارستان پیامبران